ای بی تو دل تنگم ، بازیچه ی توفان ها چشمان تب آلودم ، باریکه ی باران ها مجنون بیابان ها ، افسانه ی مهجوری است لیلای من اینک من : مجنون خیابان ها آویخته ی دردم ، آمیخته ی مردم تا گم شوم از خود ، گم ، در جمع پریشان ها ▄ ▄ ▄ آرام نمی یارد ، گویی غم من دارد آن باد که می زارد ، در تنگی دالان ها با این تپش جاری ، تمثیل من است آری این بارش رگباری ، بر شیشه ی دکان ها با زمزمه یی غم بار ، تکرار من است انگار ، تنهایی فوّاره ، در خالی میدان ها در بستر مسدودم ، با شعر
من نشستم ز طلب وین دل پیچان ننشست همه رفتند و نشستند و دمی جان ننشست هر کی استاد به کاری بنشست آخر کار کار آن دارد آن کز طلب آن ننشست هر کی او نعره تسبیح جماد تو شنید تا نبردش به سراپرده سبحان ننشست تا سلیمان به جهان مهر هوایت ننمود بر سر اوج هوا تخت سلیمان ننشست هر کی تشویش سر زلف پریشان تو دید تا ابد از دل او فکر پریشان ننشست هر کی در خواب خیال لب خندان تو دید خواب از او رفت و خیال لب خندان ننشست ترشیهای تو صفرای رهی را ننشاند وز علاج سر سودای فراوان
درباره این سایت